شکسته بندی
دوشنبه, ۲۵ فروردين ۱۳۹۳، ۰۲:۰۹ ب.ظ
شعرم نمی آید، ولم کن ذهن وسواس
خاموشی از شعر پریشان حال بهتر
صدها ردیف از قافیه آید به ذهنم
همراه آن الفاظ بی افسار و پیکر
هی سیخ و میخم میزنی تاکه بگویم
شعری که باشدمحور آواز یک خر
من کهجناب حافظ و سعدی نباشم
بازیگرم در نقش پرگویی سخنور
ای دل بیا از این سر ما دست بردار
اصرار توآتش زند هر خشکی و تر
اینبار جای وسوسه حرفی دگر زن
از آدمیت،زندگی،دامان مادر
اشعار بی مایه دگر لطفی ندارد
انگار تو ولکن نیستی بیرون شو از سر
- ۹۳/۰۱/۲۵