بوی ریحان میدهد دستان تو سید علی
شیرمیدان میشود حیران تو سید علی
پندهایت دشمنان را سوی تعظیم آورد
چشمها مست تو و مژگان تو سید علی
چون خمینی بود استادت که اکنون میشود
جانفداهایت همه چمران تو سید علی
در فراق تو زبانم لال طاقت هیچ نیست
اذن حق در بودنم و درمان تو سیدعلی
(الحمدلله که سیدما رخت سلامتی به تن کرد)
(ولقد منن الله علینا بشفاک یا سیدناالخامنه ای)
تا امروز که شنبه باشد اتاقش محل دید و بازدید شده بود ........انگار که از سفری روحانی برگشته باشد و همه برای دیدن روی چون ماهش آمده باشند.
از هر قشری و هر سمت و سویی آمده بودند................
ولی حیف که تنها درب اتاقش برای مسئولان و مدیران ارشد و خاصان باز بود .........................
اگر من آنجا بودم با خود یک چاقوی جراحی می بردم ..................
اول بدون هیچ تردیدی در چشمانش می نگریستم .......
دوم برایش دعا می کردم..............
سوم آستین هایم را بالا می زدم .......................
و در آخر با آن چاقوی تیز قلبم را در می آوردم و هدیه اش می کردم...........
آخر نکند دوباره روی تحت بیمارستان ببینمش آنهم به خاطر یک تکه ماهیچه ............
که به ضرب ساز دنیا میتپد ...........
نه به ساز خدا..............پس چه بهتر که این قلب از آن تو باشد......................
بعد به او می گویم.........آیا کلیه ام را می خواهی؟کبد هم دارم ،و هرچه بخواهی از جوانی ام را
عمرم برای تو ............
حالا آسوده بر میگردم و بدون قلبی که بخواهد نگران و مضطرب باشد از نبود تو
آن را هدیه دادم تا دیگر نگران نباشم.........................
حالا دیگر خدا نمی گوید جسم و روحت را در کجا و برای چه خرج کردی،چون میداند امانت را به صاحبش دادم
السلام علیک یا اخا روح الله ................السلام علیک یا ناصر مهدی حجة الله..................السلام علیک یابن رسول الله
کن عبدالله کما کنت و اسئلک الدعا و الشفاعة
اللهم امنن علینا بشفاه
گفتم غم تو دارم ،گفتی اثر ندارد
گفتم رفیق تو کیست؟،گفتی پدر ندارد
گفتم ببینع عزیزم، من ناصح تو هستم
الان حذر کن از او،گفتی خطر ندارد
دیشب کنار قلبت ،آن بی پدر بیامد
تیری به جانت انداخت،او که هنر ندارد
گفتم نرو کنارش ،هشیاری ات کجا رفت؟
گفتی که خوش زبانست ،دوست دختر ندارد
حالا ببین اثر را ،این ضربه ی تبر را
این آخر کسی که شرم و حذر ندارد
عقده ی دل بگشا ، میکده از غیر تهیست
جام بالا کش و فریاد بزن دیر، تهیست
رقص مستانه بیارای به اشعار شگفت
گوش شیطان بدر از گفتن اذکار شگفت
لب سرخت به لب جام محبت تر کن
شمع و پروانه بیاور ظلمات ابتر کن
جضرت عشق ببین و به ثنایش بنشین
گردنت خم بنما و به فدایش بنشین
سفر عشق محیا شده اینک لیلی
بنواز آن نی و بردار کمانک لیلی
ولی ای کاش حقیقت چو تو خالی باشد
دل ز هر همهمه و غمکده خالی باشد
قدمت بر سر چشمم بگذار ای لیلی
میل با ناز تو است و بشو یار ای لیلی
چو بلبل از گلستان ترد گشته
گل از بی همزبانی زرد گشته
نسیم گرم و شرجی خلیجی
ز نامردی و غمها سرد گشته
و جانم را به حلق آورده دنیا
کمال جسم و روحم درد گشته